اعظم = جزیره

امروز جزی یا همون اعظمو دیدم

خیلی حس فوق العاده ای دارم 

دووووووووووووووووووووووووووووسش دارم

خیلی خوووب بووودامرووووز 

دوبار دیدمش




دیگه از رانندگی نمیترسم :-*  امروز خوب رانندگی کردم 

وانیا

امروز گوشیش خاموشه 

نمیدونم اما دلم شور میزنه بابکم ازش خبر نداره ...


کاش گوشیشو روشن کنه ...

من شکستم...

فقط میتونم بگم همه دو روز گذشته از بین رفت...

نمیدونم اما بعد اون تصادف لعنتی خیلی از بقیه حرف شنیدم 

خیلی شنیدم که یه بی عرضه م ...هیچوخ راننده نمیشم... مث احمقا رانندگی میکنم...خیلی مسخره شدم...

سعی کردم دووم بیارم ادامه بدم اما نشد دیگه نتونستم دووم بیارم دیگه از نشستن پشت اون ماشین یه جورایی بیزارم 

خیلی با خودم کلنجار رفتم تا خودمو راضی کنم اما هربار که با خودم قرار میذارم بشینم پشت اون ماشین نمیشه...

وقتی میشینم ترس بزم میداره ...از چارراها میترسم...از ماشینا

همه حرکاتم کند میشه...

و بازم سرکوفت میخورم


این چند روز خیلی حرف بارم کردن

نمیدونم

واقعن هیچی نمیدونم فقط اشکام بند نمیاد

بغضم خالی نمیشه

....

خب همین دیگه :دی

خب همش یادم رف:))





فقط امروز و دیروز روزای خیلی خوبی واسم بودن :)

هیــــــــــــــــــــــــــــــس








میشه همه هیس شن؟؟؟؟ خاهش میکنم :((