-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 01:07
Hamin k delam gerefte.. emshab tavalodam bud,ama ama tu khune hatta y tabrikam bem nagoftn, harchan vasam mohem nabud o nis, harchan masalan bkhn surprise konan ya nakonan Az sob modam bem gir dadan, halam dare bhm mikhore, dlm mikhad az in kharab shode beram...faghat berammm kash mishod,kaaaaaash :)
-
خ مثل خفگی
سهشنبه 7 آذرماه سال 1391 13:35
خدایا دارم کم میارم دارم خفه میشم میشه به دادمون برسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
ب مثل بغض
شنبه 4 آذرماه سال 1391 13:41
مثل یه بغض که نباید بشکنه ... یه بغض که گیر کرده و ذره ذره داره خورد میشه ...
-
ت مثل تنهایی
شنبه 4 آذرماه سال 1391 13:40
امروز بیشتر از اینکه خسته باشم تنهام کاش لااقل ادم حرف زدن بودم ...لعنت ب من ک نیستم :)
-
خ
شنبه 4 آذرماه سال 1391 13:35
خ س ت ه ا م ا ز ه م ه چ ی ز ...
-
Dilim agramagh istir
شنبه 4 آذرماه سال 1391 13:15
Dilim agramagh istir...Daneshma ,faghat aal gujaghiva mani , oup mani man faghat bujurse aramlasharam..
-
نامه شماره 5
جمعه 3 آذرماه سال 1391 13:09
سلام! خوبی؟ این روزها دیگه بت فک نمیکنم. نمیدونم چرا تصمیم گرفتم برات بنویسم .شاید چون تنها آدمی هستی که میتونم براش چیزی بنویسم . خسته م .از حرف ها از شک و تردید ها از این که بهم مث یه تبهکار رفتار میشه از اینکه میبینم بقیه همیشه با زهرا خوبن .اونی که من میدونم داره به شوهرش خیانت میکنه و دوس پسر داره و ... منی که...
-
شک...
جمعه 3 آذرماه سال 1391 13:04
بم شک دارن ... شک میکنن هرچن که دارم صادقانه رفتار میکنم حس تلخیه... تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــــــــــــخـــــــــــــــــــــــــــــــــ
-
fb
جمعه 3 آذرماه سال 1391 12:26
ف.ب رو دی اکتیو کردم دیدم هیچی نداره واسم من تنها بودم وقتی ایرج بم محل نمیداد راستش تنهایی رو ترجیح میدم این بهتره اون 17 سال ازم بزرگتره واقعیت و منطق میگه بیخیالش باید شد شاید برام حکم یه پدرو داش نمیدونم حالا دیگه اهمیتی نداره من راضیم نمیدونم چرا وقتی این پستا روخوندم یه جورایی خنده م گرف شبیه ی ادمایی اینارو...
-
ح مثل حرف
جمعه 3 آذرماه سال 1391 11:58
حرفامو ب بهروز زدم نمیدونم جفتمون میدونیم که همو دوس داریم اما منطقمون باعث میشه ازهم دور باشیم شاید احمقانه باشه اما من هرچن دوسش دارم اما حاضر نیستم ازادیمو بخاطرش از دست بدم ... دیشب حرفامو زدم و گفتم میشم همون اسکارلت سابق ... شدم الان شدم همون دخترک قبلی
-
باباجون
جمعه 3 آذرماه سال 1391 11:50
باباجون حالش بده خیلی بد منم این روزا بدم حال منم خوب نیس چیزی داره خفه م میکنه
-
شد آنچه نباید میشد...
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 19:23
نوشتن دیگر کار من نیست دیگر گذشته است از من ....
-
د مثل درد...
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 19:19
این روزها دررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررد دارم به اندازه تمام روزهای عمرم
-
ایرج
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1391 12:27
من ایرجو دوس دارم همین :)
-
ناگفته ها...
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1391 12:31
خسته و تنها... با کوله باری از حرف های ناگفته در پی یافتن چاهی عمیق که پذیرای ناگفته هایم باشد...
-
حس خوب یا بد
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 11:05
خیلی وخته اینجا ننوشتم حس جالبیه حال میکنم باش چرا دارم چرت میگم؟؟:))) بیخیال همه چی تقریبا آرومه منم اوضاعم بد نیس میگذره تصمیم دارم اشلیو بیخیال شم ینی اینجا در واقع دیگه هیچ حسی بش ندارم گاهی ب چشم یه رفیق بش نیگا میکنم ک از دستم رفته هرچن هنو جواب سوالمو نگرفتم که چرا رف؟ اما دیگه مهم نیس بیخیال گذشته باید باش...
-
برگشتم :)
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 11:02
همه چی با ممد تموم شد شماره آی دی همه شو پاک کردم...
-
زندگی احمقانه
یکشنبه 14 خردادماه سال 1391 12:44
به ممد همه چیو گفتمو ککشم نگزید:))) اصن میدونس همه چیو ...ناهید بش گفته بود بم گف بیشعورم، بچه م ، الکی شلوغش کردم و معلوم نیس چ مرگمه:)))))))) حالم داره بهم میخوره ،همین :)
-
:(
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1391 18:49
فقط...
-
اعظم = جزیره
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1391 20:54
امروز جزی یا همون اعظمو دیدم خیلی حس فوق العاده ای دارم دووووووووووووووووووووووووووووسش دارم خیلی خوووب بووودامرووووز دوبار دیدمش دیگه از رانندگی نمیترسم :-* امروز خوب رانندگی کردم
-
وانیا
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 18:22
امروز گوشیش خاموشه نمیدونم اما دلم شور میزنه بابکم ازش خبر نداره ... کاش گوشیشو روشن کنه ...
-
من شکستم...
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 18:18
فقط میتونم بگم همه دو روز گذشته از بین رفت... نمیدونم اما بعد اون تصادف لعنتی خیلی از بقیه حرف شنیدم خیلی شنیدم که یه بی عرضه م ...هیچوخ راننده نمیشم... مث احمقا رانندگی میکنم...خیلی مسخره شدم... سعی کردم دووم بیارم ادامه بدم اما نشد دیگه نتونستم دووم بیارم دیگه از نشستن پشت اون ماشین یه جورایی بیزارم خیلی با خودم...
-
خب همین دیگه :دی
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 20:02
خب همش یادم رف:)) فقط امروز و دیروز روزای خیلی خوبی واسم بودن :)
-
هیــــــــــــــــــــــــــــــس
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 13:55
میشه همه هیس شن؟؟؟؟ خاهش میکنم :((
-
بی حسی
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 13:52
بی حسم به همه چی به همه کس ...
-
و من...
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 09:34
نمیدونم چرا نمیتونم اون حس خوب همیشه رو نسبت به دوستام داشته باشم نمیدونم چرا این دنیای دلعنتی اینقدر عذابم میده نمیدونم چرا اینقد بودن اذیتم میکنه فکر عوض کردن سیمکارت یه لحظه م راحتم نمیذاره میدونم اینکار میکنم مطمئنم اما .... کاش میشد همه پلای پشت سرمو خراب کنم کاش...
-
:PUKE!
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 09:31
دلم میخاد اوق بزنم حالم خیلی بده خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی :(((((((((((((
-
من احمق
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 14:13
فقط بگم که داره حالم از خودم بهم میخوره... همین
-
تصادف
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 09:55
چن روز پیش تصادف کردم ،بدجورم تصادف کردم :( خیلی حس بدی بود اما الان خوبم ... راستی وبلاگمو کلن هم اسم و هم ادرسشو عوض کردم تا واسه همیشه مفقود بمونه :) خیلی خوشحالم از این کارم
-
رفیق
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 14:17
از کورش خیلی خوشم میاد از اخلاقش فهمش شعورش شوخیای بجاش مطمئنم هلیا به داشتنش افتخار میکنه کاش خیلیا ازش یاد میگرفتن :)